نریماننریمان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

مرد کوچکم نریمان

اولین های تو

عزیزم اینو بگم که من سخخخخخخخخخت در اشتباه بودم که تو  شلمانی یعنی شما خواب نداشتی.. همون روز اول اولین و اخرین باری بود که شما چند ساعت خوابیدی... قربون اون چشمای سبزت برم انقده کنجکاوی که می خوایی سر از همه جا در بیاری. نریمان تو اولین لبخند واقعیت رو ٤٠ روزگیت به مامان زدی اولین مهمونی دست جمعی با نی نی های دیگه که رفتی ٤٤ روزه بودی خونه مامان رادین   گلکم اولین بار که چیزی رو تو دستت گرفتی ٣ ماه و ده روزه بودی. ٣ ماهه بودی که به دستات نگاه می کردی. ٤ ماه و نیمه بودی که یه قلت (غلت) کامل زدی ٦ ماهه بودی که نشستی ٧ ماه و یه هفته بود که سینه خیز رفتن رو شروع کردی ٧ ماه و سه هفته چهار دست...
22 خرداد 1391

بدون عنوان

این عکس رو حیفم اومد نذارم اینو بابا بزرگ ازت گرفته الهههههههههی من قربون شیطونیات برم. شرح نداره خودتون ببینید. ...
21 خرداد 1391

دغدغه های من

یه وعده بهش شیر خشک بعده معدش سنگین می شه می خوابه.. ترنجبین بده خوب می خوابه وا؟؟؟!!! چرا اینقد این بچه گریه می کنه؟؟؟ ( انگار این تنها بچه ایی تو دنیا بوده که بلده گریه کنه.) اینجوری بادگلوشو بگیر...: ( اویزون کن رو دستت عین یه گربه خیس بعد بییییییییست دقیقه بزن پشتش. باد گلو می زنه) نه من بچه هام  اینجوری بادگلو می زدن... چرا گریپمیچر نمی دی؟؟؟؟ عرق نعنا و نبات بده آب رو آتیش.... این شیر خشک بخوره هم می خوابه هم چاق می شه   توضیح اینکه شما در کل این مدت لب به شیرخشک نزدی اگرم به زور بهت دادم همه رو بالا اوردی یا کهیر زدی...... زنده باد شیر مادر!! دمر بخوابونش   وااا اون موقعها ما فلان می کردیم.. از ...
20 خرداد 1391

بدنيا اومدن نريمان

سه شنبه ٨ شهریور صبحش برای اینکه مرخصی زایمانم مشکلی پیدا نکنه رفتم سرکار از اول صبح حالم خیلی میزون نبود. یه دردی تمام وجودم رو می گرفت و نفس رو بند میاورد. تو هم خیلی کم تکون می خوردی و فقط به پهلوهام فشار می آوردی آخه شیطونک مامان همون سرجاش مونده بود و دلش نمی خواست بچرخه.   خلاصه با هر بدبختی بود ساعت نه سرکار بودم. اخه ماه رمضون بود و ساعت کاری از ٩ شروع می شد. تقویم رو ورق زدم و هی به دوشنبه ١٤ شهریور که دکتر بهم گفته بود نگاه می کردم روزی که تو باید بدنیا میومدی... پیش خودم گفتم حالا من از ١٢ شهریور مرخصی زایمانم رو بزنم شاید زودتر بدنیا اومدی... با حساب کتابهایی که کردم مرخصی رو از ١٢ شهریور تا ١٢ اسفند زدم.کارم که تموم ش...
20 شهريور 1390
1